جادوی دوری
از زبان من جاری
وقتی که صدایم بهگوشم غریب میشود
زار میگیرند همه زوزههام
نشط از شکاف میان دندان میکنند
و پیچ میخورند ماهیچههای پیشانی
بیرون میریزد دهان کور من
اشکال مبهمی از دانستههای بیبها
که در میان هوا
ایستادهاند و با لرزشی خفیف
تکفیرم میکنند
در هوایِ میانِ ما
دوری شکل غریب من است
که بهگوش می کشم
No comments:
Post a Comment