Tuesday, September 06, 2016

دورتر می‌نشیند

بر پارسِ سگ‌ها سوار

بر دره‌ها دَر

شب می‌ش و دسته‌های حرف از دهان تو می‌پَر

و دال‌های انتها بر فراز سقف پرواز می‌کُن
و دانه دانه‌شان به هنگام مرگ
فریاد می‌کِش:

جاودان بمان در این نبرددددددددددددد

پژواک ِ دال‌ها بیشمار
من می‌غلتم جسدها را دندان می‌گیرم
شب آزاد
افتاد در چشم تو چیزی از سوال
دهانت اما رفته در دوردست‌ها پر می‌ زَن




Tuesday, August 23, 2016

فضا داخلی‌ست


مرا در خانه مپیچان این شکلِ زاریست
این شتک‌های اشک٬ این تراوشات
این خطِ محقرپشت‌بام، این اتاق جعبه‌ی هراس
مرا به خانه نمیران
نمی‌شناسمم را از گلوی هر رهگذر بیرون می‌کشم، ناباورانه خیره به چیزهای خویش
شکلِ ولنگاریست
از هم گسسته دست‌ها در گوشه‌های تالارهای حزن پرتاب می‌شوند
قطعه قطعه این شرم‌های کشته و این ماسیده‌ افاضات
مرا به خانه نیانداز
سرمایه‌ی اندکمان گرفته بردست و تباهی معامله از پیش مطلق است
زوزه بین زار، آوازهای بیمار
شب دراز
اتاق‌های تحقیرتو به توی هم باز
تا صبح دوباره سینه‌خیز چشم را خرده‌های خِرد را چیز را از زیر فرش‌ها میز

ای نمی‌ش

تو را به همین چیز مرا به خانه گریز
ای خام‌خیالِ عاجز از خود، ای دشمن عزیز


Tuesday, June 07, 2016

کوتاه است

اما که کاکل تو کوکب زردیست
دستم نمی‌رسد
و تو می‌گویی که ایمان ما کم است

کاش همین بود و اما باقی داستان:

باد برمی‌خیزانی
و جنگ برمی‌انگیزانی‌ام
و فوج فوج مرا در هم می‌کوبانی‌ام
و می‌کُشی و از آن هم بدتر: اسیر
این تنِ به‌هوش را که سرباز هیچ‌کس نبود

و زیاده عرضی هم نیست.



Wednesday, May 11, 2016

تهران میشود


در اتوبان‌ها
جای تو خالی‌ست
در دریادریاها ماشین
در فضای محبوس یک پراید سفید که هزاران برادر خود را میان شهر ویلان می‌یابد
و شاخ به شاخ می‌اندیشد: چه بر سر ما آمد
جوی جاده به ازدحام مسدود است جاده مسدود است. راه جایگزین جو،
راه کو
مدام می‌پیچد این پرایدِ یکی از بیشمارِ بیچاره، در کوچه‌های همیشه بی‌کار
تنش نشان نقشه‌ی پی‌کار می‌شود
با خالِ جای تو در اتوبان‌ها،
در اتوبان‌ها،
جای تو خال است
در همت، حکیم
در شرق، در جرثقیل‌های عظیم
در دهان باز زخم‌ها در موقت ترمیم
در حقارت سرعت مجاز
خال است جای اعجاز تو
در فضاهای کوچک سفید
در دریادریادریای ‌کران ناپدید
در تبدیل مسدود است به امید
در سپیده دمید

خال تو اگر جای می‌شد جوی را رها می‌کرد
افسوس،
ایست
ایست

ایست


بعد ما بازهم گریزان، در اتوبا‌ن‌های تهران


Thursday, April 21, 2016

قطع می‌شود

انقطاع مدتی‌ست
مدتی‌ست که انقطاع مدید است
من بر کاغذ بر گل بر گلدان بر میز
در آبجو در شراب در آب
چنگ می‌چرخانم بلکه
تو بودنت را می‌کنی از در میایی از پنجره‌ی قطار از منظره‌ی نی‌زار از خواب‌ بعد‌از ظهر‌های بهار از مانیتور از کتاب میایی
اما که دست تو قطع است مدتی‌ست
مدید است
دستت نیست

چرا چاره دارد هم بیاور بلکه...       تو می‌گویی

و من هم جای تو بودم همین را می‌گف جان من
ولی تو که جای من  که بفهمی
بودن به از نبود
خا در بهار
صه، هر چه
می‌خواهی بپرسی هم بپرس، فقط باید بگویم که دیگر شرح دادنی هم نیست یعنی چیزی که مدام قطع می‌شود، مدتی‌ست قطع می‌شود مدت‌های مدیدی‌ست
مدیست
مثل رفت و آمد تو
چیز عجیبی نیست دیگر
فقط انقطاع ممتدی‌ست

Friday, March 25, 2016

دور می‌افتد

سی و سه سالگی مرا
می‌چرخاند
مثل مردمک‌های مست توی بار
که انگار
هنوز امیدوار به آمدن تو
پلک زدن‌ها را برمی‌تابند
من شکل کیستم
که هربار میایی
نمی‌شناسی‌ام