Thursday, May 22, 2014

زبان خفته‌ات به چشمم زار می‌مارد
و دوست داشتنت نیش
[تنفس]
دوست داشتنِ تو نیشُمارد و
دَرد از شماره بیرون است٬
از شماره رفت دَرد من
که بیمارم بدارد
[تنفس]
ای که می‌نـشُمارَد و دَرد بگیرد تمامِ نفس‌هایِ بر پشت افتاده‌ی مُردَد
ای بِگَزَد زبان که باز نگو٬ زهر بریزد
[تنفس]
ای که دَردت نوش و زهرِ زبان می‌زنی و نَشایدَت هرگز این همه گَزیدگانِ ریخته بر دَرَت
این زایران ناشی شده از دوست داشتنت
ای که نمایان
ای که مار تابان بر بی‌تابندگانت که دردْ باشدشان بِگیران
[تنفس]
ای نباشد که دُرد اگر دهی و دهان نشود تمام تن که گِز گرفته و دَردَنده
بیمارم نگه‌دار تا هر زمان که زهرِچشم رَوَد که دَنده بشکند
بیدادم بریزد دار و ندارم بَرَش خیزد
بِنِشیماند به زخمم که زبان می‌زند به خار
اما٬

تو نیش برندار ای نفس
نشمار زوزه‌های مرا٬
بر دوست داشتنت بیشتر بمار

Saturday, May 03, 2014

اما
از بلندترین‌های رفتن برگرد

که در دهان بازم گودالِ گفتن شکفته
سیاه و غلیظ
برگردانِ تمام ساختارهای سختِ گنگ کننده:
خا
خا
ییاجک؟
یورَب یهاوخیم اجک؟

انسجامِ جمله گریزِ مرکز را بلعید
و کوه
-شعر شور-
نخوانده از دور در چشمم افتاد

خااااا
خااااااا
سنگین نشو دیگر
درگَرب
درگَرب هبِ اجنیا



در دورشدن چیزها
طاقت تازه بر پای من می‌نشیند.
بر 
گرداندنِ حافظه
پا ستونِ فرار می‌شود
و دام تکرار
شتاب از پیکر می‌گیرد.

در گذشتنت پیاده باش
ای خیره بر دست‌های دور
ای قصد رفتنِ مغرور
ای تلاش!