Thursday, April 21, 2016

قطع می‌شود

انقطاع مدتی‌ست
مدتی‌ست که انقطاع مدید است
من بر کاغذ بر گل بر گلدان بر میز
در آبجو در شراب در آب
چنگ می‌چرخانم بلکه
تو بودنت را می‌کنی از در میایی از پنجره‌ی قطار از منظره‌ی نی‌زار از خواب‌ بعد‌از ظهر‌های بهار از مانیتور از کتاب میایی
اما که دست تو قطع است مدتی‌ست
مدید است
دستت نیست

چرا چاره دارد هم بیاور بلکه...       تو می‌گویی

و من هم جای تو بودم همین را می‌گف جان من
ولی تو که جای من  که بفهمی
بودن به از نبود
خا در بهار
صه، هر چه
می‌خواهی بپرسی هم بپرس، فقط باید بگویم که دیگر شرح دادنی هم نیست یعنی چیزی که مدام قطع می‌شود، مدتی‌ست قطع می‌شود مدت‌های مدیدی‌ست
مدیست
مثل رفت و آمد تو
چیز عجیبی نیست دیگر
فقط انقطاع ممتدی‌ست