Wednesday, March 19, 2014

داستان درست می‌کند
از لرزش‌های ناخودآگاه صدایم
از آن چرخش‌های ناگهانِ حروف در التهاب گلو
زیر و زبر می‌کند غلط‌های گفته‌ام را که نیامده و آمده آه از نهاد جمله آه
از شب‌ها معناها به تاخیر می‌افتند٬ از تا فردا و‌ کاش صبح و‌ باز
کار باید کند٬ کاش٬ دخیل باید ببندم به این مهملات بافته بر حلق که٬ آه٬ از این سر تا آن سر تافته و تفت می‌دهم 
کش
می‌دهم
پاش
شی
ده

و او:
هم اوست 
که دانه دانه جمع می‌کند
ریسمان می‌کند
داستان می‌کند

Wednesday, March 12, 2014

در ایستادن من با درختان فرقی‌ست
خیره به صخره‌ها٬
باد تاب می‌دهد بوی شهر را دور لرزش خفیف بدن‌هامان
هوو می‌کشند شاخه‌های لخت
با صدای موهای من
ناچاریِ بهار نمناک کرده پوستمان را
و آرزوی عمیق خیز به عمق کبود دوردست
بر پایمان تلخ می شود


سرشاخه‌های من اما 
به سوی او کشیده

Sunday, March 02, 2014

جادوی دوری
از زبان من جاری 
وقتی که صدایم به‌گوشم غریب می‌شود

زار می‌گیرند همه زوزه‌هام
نشط از شکاف میان دندان می‌کنند
و پیچ می‌خورند ماهیچه‌های پیشانی
بیرون می‌ریزد دهان کور من
اشکال مبهمی از دانسته‌های بی‌بها
که در میان هوا
ایستاده‌اند و با لرزشی خفیف
تکفیرم می‌کنند

در هوایِ میانِ ما
دوری شکل غریب من است
که به‌گوش می کشم