Sunday, February 23, 2014

چنگِ دهانت را باز کن
ای بنفش تیره
و به اندوهِ انتهای صدایت
بنواز تمام گریختنی‌های این توده‌ی مواج مکرر
که در آن هر چیز شکل مادر خود را دارد
و همه چیز آماده‌ست
همه چیز آماده‌ست
تا از گوشه‌ی چشم
سرازیر شود

Thursday, February 13, 2014

خواستنش
خیره می‌کند مرا.
راه مرا می‌رود
کتاب می‌خوابدم
خواب‌‌ام می‌‌خواند.
غلافم می‌کند و قفل می‌زند به همه‌ لغات نامربوط
که شکل او نباشند
شکل او نباشم را نمی‌شود
چهره اخم می‌کند مرا
تسخیر می‌کند همه خطوط مستقیم را و خم می‌کند
دست گیر و دار بر پا و همهمه ی تمام اعضا
می‌پیچاند خردو خمیرم را
و زنجیر.
خواستنش غلاف می‌کند.

در بر گرفتنش٬
تن دخیل است
آواره‌ست
خانه ندارد.

Sunday, February 02, 2014

در بیان اندیشه٬
امیدِ رستگاری نیست.
چشم: بی‌خیال،
به همه منظره‌های ممکن.
و احتمال٬
که رموزِ تغییر بر لب بریزد.
در تکان‌های دهان:
هی میم یا جیم
هی لاله یا گوش
زهر یا ذکر
زرد یا ضربان
لثه یا ثلاثه ی غساله
شکل یا کشاله
ادامه یا ساق
ساعد یا لاله

تشنجِ چرخ می‌گیرد زبان،
وقتی نمی‌میرد.