خواندنِ این دوری
- جان من -
ما را بهم نزدیک خواهد کرد.
و آرزو گل وحشی سیاهیت روی لبهای ما سبز
آنجا،
که بابا مینوشت و ما میخواندیم:
درخت
دوست
باران،
رفته است. آنجا رفتهست.
حالا هی بگو جا که جایی نمیرود
- جان من -
جا مدام میرود. جا مدام از دست میرود
خواندن قصه ما را دوباره خواهر خواهد کرد.
هزار و یک شب هم طول که کشد این آوارگی
تو خواهر منی
خانه گم هم که شود، خانه هر جا هم که رود تو خواهر منی
مرگ هم که جلو بیاید
تو واژه میدهی
- جان من -
خواندن منی
باید بنویسیم، راه دیگری نیست.
تمام حروفش جداست از هم نگاه کن: دوری.
آنچه ما را ولی بسیار میکند
در شب جمع کردن این تکهتکهها
- ماه من -
زندگیست.