Sunday, December 28, 2014

همین است که هست

در خمیدنِ دوستانه‌ی انگشت‌های بلند تو
در تقه زدن بر حروف این زبان لعنتی
که ث سه نقطه‌اش به دال پهلو می‌زند:
The
و اسم را خاص می‌کند،
ابهام آن چیزِ نگفته آن چیز
روی میز
کنار بطری‌ها و دفترها
و بینِ این همه هایِ کفِ اتاق ریخته
و درست میانِ دو حرف ساکنِ پشتِ هم
- مثل شَهْرْ -
می‌درخشد و
پیر می‌شود.