Sunday, May 28, 2017

می‌رود

کنار من بایست
وقتی که تنش تماشایی‌ست
آبشار است،
بایست
در دست‌های من چیزها نماندند، و هیچ کجای دیگر هم
عمود، حالت مداوم ماست:
ریخته
من سرکشیدم و راه‌ها بسیارند،
من سرباز‌می‌زنم و افعال انکارند
ببین: افعال خود انکار
و گرنه که اینطور نمی‌ش
من می‌خواستم باش
من می‌خواستم تو را در کنارم داش
من می‌خواستم صورت زیبایی را روی سینه‌ام بگذار
و بمی
اما نمی‌ش
نمی‌ش
نمی‌ش
تو زیبایی، موضوع اصلا چیز دیگریست:
آبشار روی سنگ
پریشان، دلتنگ
گسیخته
انگار که هرچه ریختیم،
هر چه بود،
این‌جا نیست.