Wednesday, December 27, 2006

میم و نون

طرحی از خون و
طرحی از جنون
،بر صفحه ام مدام که پیدات می شود
سلب محیط می کنی و
نام می بری
از هر چه میم و نون
،مطرح که می شوم
جا را نشانه می روم و
،حرف می دهم
جن های مستطیل
.هر بار که اصرار می کنند

تنها،صدا

صدا
و هر چه تمام تر
که باز
می ماند
و باز می ماند
،از به جای
با وجود هر چه اتفاق
،گنگ می رود تنها
باز می رود
،در انتهای حلق
.تلخ می شود

Monday, December 11, 2006

این جا 2

،در حال ِ شرح
بر ابتدای ِ سطر ِ انکار
که ممتــــــــــــــــــــــــد و نمی رسد
،جا می دَوانـَدَم
،و دوباره، این جا می خوانـَدَم
و این جا
و این جا
تا از جهت بیفتم و
،کار می گیردم دوباره
.بدون ِ تکرار

این جا 1

این جا
و من که به ثانیه می افتم
تمام. و باز من
و باز من
و باز
می شود به من٬
خاطره ی خاطره ام.

Tuesday, November 28, 2006

راه

،سر بر تمام ِ راه
.سر بر کدام، گم
این جا و فاصله
گم از کدام ِ راه می شوم
یا آن چه در تمامی ِ تن خانه می شود
راه از تمام می شود و تن از آن من
- در حفظ ِ فاصله -
که شکل ِخانه بر تن ِ من
سر که می کشد

Thursday, November 16, 2006

چه طور

باتو چه ام هست؟ -
...رسوایی تمام، برپایی مدام -

Thursday, November 09, 2006

بی-شرح

شرح بی صدا و لب نمی زنیم
حرف و حرف و حذف
،آن چه ریزد و رَوَد
می ری زد و هرگز نمی ما ند
می ما زد و نمی
ما ند و
،ما که عاقبت
چگونه پخته می شود
،طاقت کلام
در شکل بی صدا
.همواره، بی سلام

قرمز

برای دوستم، آرمین


.امکان نه قرمز
،که می چرخد در جهت چیز دیگری
،یا جهت لحظه ای
.که چرخ می زند همین اطراف
،و یا چیز دیگری
که رنگ می دهد به ساعتی
،یا چرخ ایستاده ای
.که فکر می کند
،و یا حتی چیز ساده ای
مثل امکان قرمزی
،که چرخ می رود
،خالی می گردد
.بر می گردد

Monday, October 30, 2006

صد مرحله دور

پرت نمی روم از مرحله
و اتفاق را، که همواره است
شهرزاد_ روز_فاصله
چگونه بسنجد به چشم
عشق را"
*"که همواره در مراجعه است
ترانه ای از محسن نامجو*

Tuesday, October 03, 2006

ن

.صورت و نهان
که لحظه ای و دور می شود
لال می شوم
با اشاره ای
دست_ دور لحظه ای نهان
مات می روم
لحظه دور باز می کند اشاره ای
.سر بگردد و زبان
تا رود که آشکار
آن چه گفته می شود، با زبان مادری

Monday, October 02, 2006

ا نگار

،انگار که از من
،تا نگران بر تو می رود
سر می گرداند به قصد راه
.با گوشواره های قصه های نامکرر
بی هیچ خداحافظی
،انگاره می شود
که دختر شهر زاد
کولی کوچکیست
.و مادرش را نمی شناسد

Thursday, August 31, 2006

تا کجا

Monday, August 28, 2006

از جا

Wednesday, August 23, 2006

تا بعد

Monday, August 21, 2006

تمام

خم از دایره مدام و
،راست از دست می روم
در ارتفاع تار
از چشم که انکار
،تا دؤر که رفتار می شود
،تا تکرار و تکرار
خمار این دایره مدام و
.تمام

Saturday, August 19, 2006

تا مدام

از کناره تا مدام حرف
،صورت از نمایش نفس
باز مانده است
من سکوت کرده ام؛
،دست داده است
اشک، از کناره تا مدام رفته است

بی حرف

،در میان حرف می گذاری ام
،در میان جنون آرام
با هزار نقطه ی رقصان بر لب و
بی هزار شهرزاد و یک
که در آغاز و درپایان
- و در هر حالتی که آرام می مانی ام -
،در گزاره
،در گذار از میان
بی حرف، می دانی ام

یک

"و شهرزاد وقت وداع گفت: تنها چند واژه مرا از مرگ می گیرد"
رویایی
همه ی ما را، تنها چند واژه از مرگ می گیرد ...