Friday, October 06, 2017

فاصله پیداست

بگذار به پیش از زبانت بگریزم
تا تو طاقت از جمله بر‌می‌داری
می‌انگاری:
که هر چه گفته شده و خواهد شد تلخ است،
تف.

می‌خواهم برگرد٬
می‌خواهم بَرگ

می‌ریزد جمله مدام می‌ریز
می‌نگاری:
هر وقت که خواستی، هر وقت که خوب است بَرگَر...د.

باد می‌گیر و خش‌خش برمی‌خیز
من می‌ترس تمام، دستم در انتهای جمله می‌لرز
و دال‌های انتها همه زرد زرد

‏باز هم بگو برگر
‏برگ
ریخت
‏درد
برگ
‏برگر
‏          ‏د

طاق می‌کند پاییز.

من هم هر وقت از گزاره‌ ناتوانم،
دیدم ترسم را فاعل می‌دانم.