برگ چشمم مینخوشد در زمستان فراقت/وین عجب کاندر زمستان برگهای تر بخوشد (سعدی)
گفتی که بهتر از درخت، آب است.
همین شد که چشمهای من هنوز در کارند.
حتی حالا که دیگر بعد است،
دیگرداب است
دیگرداب است
و موجهای اختلاف ساعت ضمیمهی رفتار میشود.
دریغ، آرزوی من شکاف دایرهها بود.
اما حالا بر مطلق هر چیز عقربه افتاده،
میگردد.
و سد بلندی که باریدهام صبر شده
کاسه شده
دورتادورش لب از حرف طفره میرود،
میپرد.
ای عمیق،
بعدتر از آب، چاه است.
No comments:
Post a Comment