Tuesday, September 06, 2016

دورتر می‌نشیند

بر پارسِ سگ‌ها سوار

بر دره‌ها دَر

شب می‌ش و دسته‌های حرف از دهان تو می‌پَر

و دال‌های انتها بر فراز سقف پرواز می‌کُن
و دانه دانه‌شان به هنگام مرگ
فریاد می‌کِش:

جاودان بمان در این نبرددددددددددددد

پژواک ِ دال‌ها بیشمار
من می‌غلتم جسدها را دندان می‌گیرم
شب آزاد
افتاد در چشم تو چیزی از سوال
دهانت اما رفته در دوردست‌ها پر می‌ زَن




No comments: