Thursday, March 19, 2015

خ خود خطر است

میان خونم و اما ترس هم ندارد
خیال تو خراب
آنقدر شد که دیگر جایی نمانده برای خواندن
تمام صفحه سیاه
آخ تمامش سیاه بود دیگر آخر
این که نشط کرده از میان دندان‌های من
این سرخی که میزند بیرون می‌سرد روی سینه ام
این سرخی که دیگر باز نمی‌گردد
و هرگز نمی‌گردد
رودیست که در نبردن نام تو
نبردن نام تو
آخ
از زبان من جهیده است
و خیال تو
خیال تو
،خام،
کشته‌‌ایست
که گوشه‌ی دهانم در خون غلتیده
و خشکیده‌ است

No comments: