Monday, March 16, 2015

امکانات محدود است

دو ‌کلمه بیشتر نمانده:
«برگرد» و نام تو
که یادم نیست.
بر هم بریزم حروف را و بچینم دوباره
باد بودی؟
انگار که پیچیده‌تر بود اما باد هم خود می‌پیچد و چیزها برمی‌خیزند
سقف‌ها
شاید شکاف بودی که ریخت بیرون هرچه که نگه‌داشته بودم برای بعد
شاید منتظر بودی
شاید خبر بودی شاید خواب، ماه مایل به رفتارت بودی
پیاده تا ایستگاه
بار اتفاقی بین راه بودی
کتاب که ورق ‌خورد روی میز و مست شد،
شاید شهر
وقتی مهربان بودی،
مثل اندوه گران
جهان گذران بودی

در بهم دوختن این حروف، افسوس،
دستم بهم ریخته نگران
که از حوصله‌ی مخاطب بیرون ایستد،
وگرنه که نام تو،
مشکل‌تر از شکلت نباید باشد.

No comments: