Monday, January 07, 2008

حوض

آن جا،
شکل ِ تمایل
به دوردست ِ مدور
در لبالب ِ منبسط حوض
کـُـن می زد و لال می آمد
صدا که در دلم شور

از آشکار و انکار
از دهشت ِ ندیدن ِ هربار

حیرتِ عمود٬
در لایِ درختانِ آن جا
در لحظه های دور

3 comments:

پدرام بالداری said...

باز می گردند
دور می گیرند
بالا که می زنند
از میان ِ « تن ِ این خفته ی چند » در من های ماتت
پا می شوند
به دور حوض
شب ها که می افتند
به راه
بیدار می شوند
می خوابند از نو
------------------------------
تو دیونههی؟
تو
دیونههی
----------------------

Anonymous said...

ماییم که گمانمان این است
در لای درختان آن جا
بهترین چیز شاید

Anonymous said...

بسیار شاعری دختر.
اصرارت به کلمه بازی نبود شاعرانه تر که نه، شعر تر میشد.