Friday, March 16, 2007

شب

هذیان حرکتی
در چرخشی و دست
تاب می خورد هوا و تاب می خورد
حرف به ته می رسد
پُر که تاب، که پُرتاب می شود
دست مشق ِشب ش تاب
انتهای حرف که پرتاب ِتاب ِتب
حرف که حرکت
دست که هذیان گرفته است

3 comments:

تصویر said...

سلام. وبلاگت رو همیشه می خونم. فقط فرصت نمیشه که کامنت بذارم سال نوی خوبی داشته باشی

Anonymous said...

سلام
شعرات قشنگه. با واژه ها خوب بازي مي كني. موفق باشي

تصویر said...

شاید خیلی شعر بی رحمانه ای بود. می دونم. ولی نمیتونم بگم چه عذابی پشت اون شعر بود. چه قدر اشک. چقدر غم. چه قدر خیال. عجیب معتقدم که هر کس که هستیم و هر جا که هستیم تمام تقصیر روی دوشهای ماست